جدول جو
جدول جو

معنی هول دادن - جستجوی لغت در جدول جو

هول دادن
ترساندن
تصویری از هول دادن
تصویر هول دادن
فرهنگ لغت هوشیار
هول دادن
کسی را ناگهان به جلو پرت کردن
تصویری از هول دادن
تصویر هول دادن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قول دادن
تصویر قول دادن
پیمان بستن، سوگند خوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قول دادن
تصویر قول دادن
وعده دادن، پیمان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طول دادن
تصویر طول دادن
امرار وقت کردن، بتاخیر انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
زبان دادن پشت دادن وعده دادن پیمان کردن: برادرم به من قول داده این کار را انجام دهد، قرار دادن مقرر کردن: پس قول بر آن دادند (قریش با عبدالمطلب) که نزدیک آن زن (کاهنه) روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طول دادن
تصویر طول دادن
((دَ))
به تأخیر انداختن، به درازا کشاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قول دادن
تصویر قول دادن
((~. دَ))
وعده دادن، مقرر گردیدن، قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طول دادن
تصویر طول دادن
به تاخیر انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
فشار دادن چیزی برای حرکت به جلو
فرهنگ فارسی عمید
رهاکردن آزادکردن آزاد گذاشتن، آزاد کردن کسی از زندان. یا ولا دادن صدا. آواز خواندن، داد و بیداد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
با فشاری دفعی چیزی یا کسی را افکندن، تنه زدن، بسویی راندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ول دادن
تصویر ول دادن
((وِ دَ))
رها کردن، آزاد کردن، آزاد کردن کسی از زندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هل دادن
تصویر هل دادن
Jostle, Nudge, Push, Shove, Thrust
دیکشنری فارسی به انگلیسی
empurrar, empurrar suavemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
empujar, empujar suavemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
popychać, szturchać, pchać
دیکشنری فارسی به لهستانی
толкать , подталкивать
دیکشنری فارسی به روسی
штовхати , підштовхувати , штовхати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
schubsen, anstoßen, schieben, stoßen
دیکشنری فارسی به آلمانی
bousculer, donner un coup de coude, pousser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
spingere, spingere delicatamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
धक्का देना , हल्के से धक्का देना , धक्का देना
دیکشنری فارسی به هندی
ধাক্কা দেওয়া , আলতোভাবে ঠেলা , ঠেলা দেওয়া , ধাক্কা দেওয়া , ঠেলে দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
밀다 , 살짝 밀다
دیکشنری فارسی به کره ای
推搡 , 推一推 , 推
دیکشنری فارسی به چینی
押しのける , 軽く押す , 押す
دیکشنری فارسی به ژاپنی
לדחוף , לדחוף
دیکشنری فارسی به عبری
mendorong, mendorong sedikit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ผลัก , ผลักเบาๆ
دیکشنری فارسی به تایلندی
دھکیلنا , ہلکا دھکا دینا , دھکیلنا , دھکیلنا
دیکشنری فارسی به اردو